روزنامه شرق: اولین گفت وگو با على اکبر ناطق نورى پس از انتخابات ریاست جمهورى، در منطقه فرمانیه تهران انجام شد. در منزل او. به همین دلیل نیز گفتوگوى ما با او از ماجراهاى انتخابات ریاست جمهورى آغاز شد، پشت پردهها بیان شد و این موضوع به برنامه هاى تبلیغاتى احمدى نژاد رسید. او گفت در جریان انتخابات احمدى نژاد برنامه هایش را ارائه داد اما آن برنامه ها بسیار «فضایى» بود. این گفتوگو آرام آرام به تغییر مدیران در دولت کنونى رسید، سپس بحث انتخابات خبرگان پیش کشیده شد و نهایتاً با پرونده هسته اى به اتمام رسید. ناطق نورى بسیار خوش مشرب و خوش اخلاق و منصف است. او سالى سه بار پاى پیاده از کوه هاى جماران تا شهر نور در استان مازندران سفر مى کند. بسیار ورزش مى کند و به جاى قند از خرماهاى ریزى که تنها در منزل او یافت مى شود، استفاده مى کند. کتابخانه او پر بود از کتاب هاى دینى و میز کارش بسیار شلوغ بود. ناطق نورى با خنده و شوخى از همه انتقاد کرد. از دولت خاتمى گرفته تا دولت احمدى نژاد و دیگرانى که او را پیش از این دلگیر کرده بودند.
• مدت ها است که جناب عالى در عرصه سیاست سکوت پیشه کرده اید. خصوصاً بعد از انتخابات ریاست جمهورى و برخى اتفاقات، این سکوت سنگین تر و چشمگیرتر شد. هر بار نیز کسى به شما نزدیک شد و علت را پرسید، او را با سکوت بدرقه کردید. علت این سکوت چیست؟ آیا از سیاست دورى کرده اید؟
این سکوت جدید نیست. خیلى پیشتر از انتخابات و وقایع آن بر این تصمیم بودم که کمتر سخن بگویم. بنا داشتم که سکوت کنم و تصمیم گرفته بودم کمتر مصاحبه کنم.
• چرا؟ از چه زمانى به این تصمیم رسیدید؟
فکر مى کنم بعد از مجلس پنجم بود که به این سمت حرکت کردم. تصمیم گرفته بودم زیاد سخن نگویم تا اینکه به انتخابات ریاست جمهورى دوره هفتم رسیدیم. من به این اصل اعتقاد دارم که مسئولین کشور و سیاسیون ما بسیار حرف مى زنند. مصاحبه هاى زیادى دارند و همین باعث مى شود که سخنانشان کم اثر شود و دیگران نیز روى این سخنان تعمق نمى کنند. ضمن آن ممکن است تبعات و مسائلى نیز به دنبال داشته باشد.
• اما به نظر مى رسد شما به این دلیل سکوت نکرده اید.
نه. این اصلى است که من به آن اعتقاد دارم و قائلم که مسئولین باید کمتر سخن بگویند. خاطرم هست در سال ?? که من را دستگیر کرده بودند به زندان قزل قلعه برده بودند. آنجا چند نفر زندانى توده اى هم وجود داشت. بعداً با هم آشنا شدیم. در مسیر وضو گرفتن گاهى آنها را مى دیدم و کلامى با هم سخن مى گفتیم. یکى از آنها با ایما و اشاره به من گفت که وقتى براى بازجویى بردندت، کم حرف بزن. پاسخ هاى بازجو را کوتاه بده. دلیل آن را فهمیدم. اما بعداً که روابط ما کمى آزاد شد و اجازه دادند ارتباطات بیشتر باشد، از او پرسیدم منظورت را برایم روشن تر کن. گفت بعضى ها عادت دارند که وقتى از آنها سئوال مى شود مرتب پاسخ بدهند و صحبت کنند. اما غافل هستند که بازجو از میان آن جواب ها سئوالات جدیدى مطرح مى کند. زیرا تخصص یک بازجو این است و او حرفه اى است. هرچه بیشتر انسان حرف بزند، ممکن است خطاى بیشترى نیز داشته باشد.
• اما شما در جریان انتخابات دوره نهم ریاست جمهورى کم و بیش اظهاراتى داشتید، در جلسات و محافل دیده مى شدید. اما ناگهان سکوت پیشه کردید.
خوب در انتخابات ریاست جمهورى جریان ما در شوراى هماهنگى نیز مثل همه جریانات دیگر دچار بعضى از تفاوت دیدگاه ها شد. در نتیجه چالش هایى به وجود آمد. ترجیح من در این ایام این بود که کمتر سخن بگویم. مصلحت را در این دیدم که این کمتر حرف زدن باعث شود تنش ها و چالش ها کمتر شود.
• اما چالش ها کمتر نشد. شد؟ هرچه بیشتر به شب انتخابات نزدیک مى شدیم، چالش ها بیشتر مى شد و به تبع آن سکوت شما پررنگ تر.
خب، گفتم که من تصمیم قبلى ام این بود که کمتر سخن بگویم. از همان مقطع نیز تصمیم گرفتم از فعالیت هاى تشکیلاتى کنار بکشم.
• یعنى از شوراى هماهنگى؟
حالا چه در شوراى هماهنگى و چه شبیه به این نوع تشکیلات. خب لازمه اش این بود که کمتر سخن بگویم. زیرا مرتب این سئوال مطرح مى شد که چرا کنار مى روى، چه اتفاقى رخ داده و من باید به این سئوالات جواب مى دادم. به همین خاطر تصمیم گرفتم دم پر نیایم و سخنى نیز نگویم.
• حالا این کنار کشیدن از فعالیت هاى تشکیلاتى آیا به معناى پایان فعالیت هاى سیاسى و خداحافظى با آن است؟
نه. ماها که قائل به این هستیم دین و سیاست ما یکى است و منشاء آن از یک جا است نمى توانیم سیاست را کنار بگذاریم. ما از ابتدا این گونه بار آمدیم و نمى توانیم از مسائل سیاسى کشور جدا شویم.
• پس تصمیم دارید همچون آقاى کروبى تشکیلات جدیدى را راه اندازى کنید یا حزب جدیدى پایه گذارى کنید؟ این تعبیر درست است؟
مى خواهم انفرادى در سیاست فعالیت کنم. قصد ندارم مثل آقاى کروبى که اعتماد ملى را راه انداختند، چنین کارى بکنم. سلیقه من متفاوت است. به همان علت که در مجلس ششم ثبت نام نکردم، در مجلس هفتم که به نظر مى رسید وضعیت براى ما مهیا بود، ثبت نام نکردم، به همان دلیل نیز از این صحنه هم کنار رفتم.
• آن دلیل چیست؟
هر کسى باید براى فعالیت هاى تشکیلاتى خودش عمرى را تعریف کند. این عمر که تمام شد باید به اتاق فکر برود و دیگران از تجربه او استفاده کنند. اما به عنوان یک عنصر سیاسى مثل بسیارى دیگر در صحنه هستم ولى در تشکیلات نیستم.
• در واقع مى توان استنباط کرد که شما از جامعه روحانیت مبارز نیز کناره گیرى کرده اید؟
خیر. جامعه روحانیت یک تشکیلات حزبى نیست. روحانى است. از قبل از انقلاب نیز بود. آقاى مطهرى از جمله بنیانگذاران آن بود. یک روز به من گفت که آقاى نورى، این آقایون و علماى مناطق را هفته اى یک بار دور هم جمع کنید تا با هم گپى بزنند. این اتفاقى مفید است. وقتى جمع شدند از یکدیگر مى پرسند چه خبر. بعد کم کم که اخبار داغ شد مى گویند چه باید کرد. این آغاز یک حرکت است. جامعه روحانیت این گونه شکل گرفت. این جمع، پدرانه به انقلاب و نظام نگاه مى کند و مدافع آن است. کار سیاسى مى کند. جمع مى شوند و از اصول انقلاب دفاع مى کنند. ولى آن چنان که تصور مى رود کار حزبى نمى کند. لذا عضویت من در آنجا ثابت است و در جلسات شرکت مى کنم.
• اما به هرحال جامعه روحانیت در انتخابات نقش آفرینى سیاسى دارد. شما هم در این حزب یا تشکل تاثیرگذارید. این یک کار تشکیلاتى است و به نظرم منافات دارد با سخن پیشین شما.
شاید من به اندازه خودم تاثیرگذار باشم. اما یک نفر هستم. دبیر ما جناب آقاى مهدوى کنى است. بله جامعه روحانیت کار سیاسى هم مى کند. اما تشکیلات حزبى نیست.
• برگردیم به ماجراى انتخابات که در ابتداى سخن به آن اشاره شد. از برخى چالش ها در شوراى هماهنگى سخن گفتید. این شوراى هماهنگى اصلاً از چه زمانى راه اندازى شد و ماجراى تشکیل آن چه بود؟
مدت ها قبل از اینکه شوراى هماهنگى تشکیل شود روزى به دوستان در تشکل هاى جبهه پیروان خط امام و رهبرى و تشکل هاى همسو گفتم که به دنبال شخص دیگرى به جاى من بگردید. مى خواهم کنار بروم. اما هیچ وقت این اتفاق نیفتاد و هرچه به انتخابات شوراهاى دور دوم و بعد مجلس هفتم و سپس انتخابات ریاست جمهورى نزدیک شدیم، کسى پیدا نشد که بیاید زیر این بار سنگین. من ناگزیر ماندگار شدم. بعد دیدم این دوستان ما، خیلى ناهماهنگ حرف مى زنند، مصاحبه مى کنند و یا مسائلى را مطرح مى کنند. خب لازم بود هماهنگى هایى صورت بگیرد.
• کدام از گروه ها و دوستانتان ناهماهنگ بودند.
تشکل هاى همسو که با ما مرتبط بودند بیشتر از دیگران ناهماهنگ بودند. بالاخره تصمیم گرفتم آنها را جمع کنم. پیشنهاد دادم که یک جمع متمرکز بشویم و هماهنگ حرکت کنیم. اگر بنا است حرف بزنیم، همه یک نظر را بگوییم.
• این در چه دوره زمانى بود؟
حدوداً قبل از انتخابات دور دوم شوراها بود.
• اوایل سال ??؟
تقریباً. در آن جلسه گفتم اگر قرار است کسى حرفى بزند، باید معلوم باشد که چه مى گوید. جلسات آرام آرام شکل گرفت و این هماهنگى بیشتر شد. بعداً که مى خواستیم اسم بگذاریم، پیشنهاد دادیم که بشود شوراى هماهنگى نیروهاى انقلاب.
• آیا اصول ثابتى هم وجود داشت تا این همگرایى بیشتر شود؟
بله. چهار اصل را اعلام کردیم. گفتیم که هر حزب و تشکیلاتى که این ? اصل را قبول دارد، مى تواند در این شورا حاضر شود. آن اصول؛ اسلام، انقلاب، امام و رهبرى بود. با این اصول بالاخره شکل گرفت و انتخابات شوراها از راه رسید.
• در آن زمان اما بحثى در این باره نمى شد که مثلاً تحت عنوان شوراى هماهنگى جمعى فعالیت مى کنند.
در آن زمان تابلوهاى مختلفى را براى شهرها در نظر گرفتیم. فعالیت متمرکز در شوراى هماهنگى بود. اما نیروها را آزاد گذاشتیم که کاندیداها و نام تشکل و گروهشان را نیز خود انتخاب کنند.
• در تهران نیز این اختیار عمل وجود داشت؟
بله. شوراى هماهنگى مرکز با نام آبادگران فعالیت کرد. اما در شیراز به نام آفتاب فعالیت کرد یا در شهرهاى دیگر با اسامى دیگر. بعد از آن نیز شوراى هماهنگى در مجلس هفتم و انتخابات ریاست جمهورى نقش آفرین اصلى بود.
• اما در انتخابات ریاست جمهورى، شوراى هماهنگى به پایان راه نرسید. فکر مى کنم از بهمن ماه ?? شما کناره گیرى کردید و اختلافات افزایش یافت.
البته من تا شب آخرى که کاندیداى ما در صحنه حضور داشت حاضر بودم.
• یعنى تا ?? خرداد؟
بله. من به آقاى لاریجانى قول داده بودم. به ایشان گفتم چه مرحله اول و چه مرحله دوم تا زمانى که شما در صحنه باشید من هستم و حمایت مى کنم اما پس از آن نیستم.
• پس این بحث کناره گیرى شما و اینکه اعلام شد قهر کردید چه بود؟
نه. قهر نکردم.
• اما عنوان شد که قهر کردید.
این تلقى به وجود آمده بود، در حالى که من حضور داشتم.
• در جلسات شوراى هماهنگى حضور داشتید؟
بله. تا شب آخر یعنى ?? خرداد، حاضر بودم. همه جلسات نیز در دفتر من برگزار مى شد. تا شب آخر جلسات در دفتر من بود، قهرى در میان نبود.
• در جریان انتخابات شما به صراحت اعلام کردید که آقاى هاشمى را در لیست خودتان قرار نمى دهید. در حالى که ایشان عضو جامعه روحانیت بود و به شما نزدیک. چرا این تصمیم را گرفتید؟
به خاطر اینکه آقاى هاشمى تصمیم نگرفته بود.
• اما مشخص بود که در انتخابات شرکت مى کند.
ما احتمال نیامدن ایشان را بیشتر از آمدنش مى دادیم.
• یعنى شما با این خبرگى در سیاست نمى توانستید حدس بزنید که آقاى هاشمى مى آید؟
خوب آقاى هاشمى از ما خبره تر هستند. اتفاقاً در سیاست ایشان بسیار باهوش هستند. البته من خودم در خصوص تصمیمات ایشان ان قلت هایى نیز داشتم. واقعاً ما نمى دانستیم که آقاى هاشمى بالاخره مى خواهد بیاید یا نه. من چندبار با ایشان صحبت کردم و همیشه به این نتیجه مى رسیدیم که ایشان نمى آید. وقتى کاندیداى نهایى ما آقاى لاریجانى شد رفتم پیش ایشان. گفتم که کاندیداى ما ایشان هستند. شما چه مى کنید. آقاى هاشمى رد نکردند اما گفتند که «مطلوب من آقاى ولایتى است. اما اگر آقاى لاریجانى هم باشد، مخالف نیستم.» وقتى این جمله را گفتند، براى ما عدم حضور ایشان تقویت شد.
• اگر آقاى هاشمى زودتر اعلام مى کرد، شما حاضر بودید که از آقاى لاریجانى صرف نظر کنید؟
اگر جدى تر حاضر مى شدند، ما تصمیم خودمان را مجدداً بررسى مى کردیم. اما چون تا یک مقطعى چیزى نگفتند ما هم نمى توانستیم دست روى دست بگذاریم. نیروها در استان ها بلاتکلیف بودند.
• خود شما آیا علاقه مند بودید که آقاى هاشمى کاندیدا شود یا خیر؟
در شوراى هماهنگى در این باره بحث بود. خیلى زیاد هم بحث شد.
• خود شما چطور؟ آیا علاقه مند بودید؟
اگر ایشان تصمیم مى گرفتند و وارد صحنه مى شدند و آن وقت حتماً ما نیز با توجه به نظر سنجى هایى که داشتیم، این موضوع را بررسى مى کردیم. من به لحاظ اینکه سخت معتقد به کار جمعى بودم، هرگز نظر خودى نمى دادم. همان گونه که گفتم به بررسى مى گذاشتم تا جمع چه تصمیم بگیرد.
• بعد از پیروزى آقاى احمدى نژاد خاطرم هست آقاى هاشمى به ایشان تبریک نگفت. بیانیه یا اعلامیه اى در این باره منتشر نشد. آقاى خاتمى نیز با تاخیر به دیدار ایشان رفت و از حضور مردم در انتخابات تشکر کردند. شما نیز سکوت کردید. هیچ کلامى نگفتید. در حالى که مدتى پس از تشکیل مجلس هفتم، به میان نمایندگان رفتید و شور و شوقى به پا شد. حالا علت این که شما بعد از این پیروزى سکوت کردید چه بود؟
من خاطرم نیست به مجلس هفتم رفته باشم.
• اما من یادم هست. گویا دعوتى صورت گرفته بود؟
درسته. در ساختمان جدید من یک جلسه به مجلس هفتم رفتم. اگر اشتباه نکنم فراکسیون اکثریت جلسه گذاشته بود. جریان انتخابات بود. سئوالاتى را درباره انتخابات داشتند. من رفتم و به این سئوالات پاسخ دادم. این به ذهن من مى رسد.
• من خاطرم هست که شما به مجلس رفتید و در صحن نیز حضور داشتید عکس هاى آن جلسه نیز منتشر شد.
جلسه غیر علنى بود. براى پاسخگویى به فراکسیون خودمان رفته بودم.
• حالا بحث این است که شما به رغم حضور در مجلس، در دولت حاضر نشدید یا پیام تبریکى ارسال نکردید. چرا؟ از انتخاب آقاى احمدى نژاد ناراحت بودید؟
نه. اصلاً این طور نیست. من زمانى که آقاى خاتمى براى دومین بار رئیس جمهور شدند، پیام تبریکى منتشر نکردم. حضوراً تبریک گفتم اما به صورت پیام نه.
• اما در دور اول ریاست جمهورى آقاى خاتمى در سال ?? که پیام دادید. در دور دوم نیز موضوع کمى فرق مى کند. آقاى خاتمى از یک گروه دیگر بود اما آقاى احمدى نژاد از گروه خودتان بود.
در مرحله اول که پیام دادم، خب من رئیس مجلس پنجم و رقیب ایشان بودم. مصلحت را در این دیدم براى این که تنش جامعه بخوابد و کارها روال پیدا کند، حتى قبل از اعلان رسمى نتیجه انتخابات من پیام تبریک دادم. اما بار دوم موضوع متفاوت بود. این عکس العمل طبیعى بود. براى چى باید بیانیه مى دادم. من تبریکم را وقتى آقاى خاتمى به منزلم آمدند به ایشان گفتم، تلفنى هم گفته بودم.
• من بحثى درباره دور دوم ریاست جمهورى آقاى خاتمى ندارم. درباره آقاى احمدى نژاد پرسیدم که شما سکوت کردید.
آقاى احمدى نژاد هم به مانند آقاى خاتمى بود. تفاوتى بین برخوردم نمى بینم. آقاى احمدى نژاد که انتخاب شد، روز دوم انتخابات به نظرم شنبه بود من تلفن کردم و تبریکم را تلفنى گفتم.
• این سئوال را به این خاطر پرسیدم که شما گفتید تا شب ?? خرداد از آقاى لاریجانى حمایت کردید و بعد از آن در فرآیند انتخابات شرکت نکردید. حتى شنیدم رفته بودید به شهر نور.
البته نور نبودم، به سارى رفته بودم.
• به هرحال در تهران نبودید و این مهم بود. چرا در آن یک هفته حساس کار را تعطیل کردید؟
من دیگر بنا نداشتم کار تشکیلاتى بکنم.
• جاى تعجب دارد. چون در مهم ترین و حساس ترین لحظات یک مرتبه به سفر رفتید.
بله. چون کاندیداى ما آقاى لاریجانى بود و به مرحله دوم نیامد و از آنجایى که مى خواستم کناره گیرى کنم، این زمان را مناسب دیدم. قصدم این بود که دیگر کار تشکیلاتى نکنم.
• به نظر خودتان تصمیم عجولانه اى نبود؟
نه. به تدریج به این نقطه رسیدم.
• اما شبى که قرار بود میوه درخت شما به ثمر برسد، کنار کشیدید و این کمى عجیب بود.
(با خنده) میوه ما کال از درخت افتاد. نرسید.
• چطور شد که میوه شما نرسید؟ اصلاً آقاى لاریجانى چگونه کاندیداى شما شد.
نظر جمعى این بود. ما به ایشان رسیدیم.
• اما انتقادى که شد این بود که مرکز شوراى هماهنگى راساً اقدام به این کار کرده است و اصلاً به نظر نیروهاى بدنه توجهى نکرده است. در حالى که گویا قرار بود به نظر جمع و نیروها تمکین شود.
از اول هم قرار نبود که نظر نیرو ها لحاظ شود. از ابتدا قرار بر این بود که هسته مرکزى شوراى هماهنگى تصمیم بگیرد.
• اتفاقاً همین باعث شد که کاندیداهاى دیگر شما مثل آقاى ولایتى، احمدى نژاد یا حتى آقاى رضایى انتقاداتى را مطرح کنند یا مثلاً آقاى احمدى نژاد و ولایتى در جلسات شما شرکت نکنند.
آقاى احمدى نژاد در جلسات شرکت مى کرد. تا آخرین روز هم در جلسات حضور داشت.
• اما اخبار منتشره به گونه دیگرى بود. حالا بفرمایید آقاى لاریجانى چگونه انتخاب شدند؟
از ابتدا که شوراى هماهنگى براى انتخابات فعالیتش را شروع کرد این سئوال مطرح شد که چه کسى را به عنوان کاندیدا معرفى کنیم. جمع به این نتیجه رسید که یک نفر را معرفى نکنیم. گروه هاى مختلف چهار نفر را در ابتدا پیشنهاد کردند. آقاى ولایتى، لاریجانى، توکلى و احمدى نژاد. جلوتر که رفتیم آقاى رضایى نیز مطرح شد و ایشان را هم در لیست لحاظ کردیم. بعد از این پیشنهاد کردم که دیگر کسى را به لیست اضافه نکنیم. این پیشنهاد تصویب شد. علت نیز این بود که مرتباً افراد دیگرى پیشنهاد مى شدند و ما اگر مى پذیرفتیم باید تا شب انتخابات مشغول افراد مختلف مى شدیم و زمان را از دست مى دادیم.
• با همان ? نفر لیست بسته شد؟ یا آقاى قالیباف هم مد نظر بودند؟
نه. با همان ? نفر. بعد هم مشغول احصاى معیارهاى خودمان شدیم. سپس از کاندیداها دعوت کردیم. براى هر کدام دو جلسه برگزار کردیم. تک به تک مى آمدند و بررسى مى شدند.
• جلسه در دفتر شما بود؟
در همین جایى که الان شما هستید. به تعبیر شما جلسه در فرمانیه بود. البته برخى جلسات نیز در دفترم برگزار شد.
• این جلسات از کى آغاز شد؟
تقریباً از ماه رمضان بود. با هر کدام دو جلسه برگزار کردیم.
• در حضور دیگر کاندیداها؟
نه. تک به تک. البته جلساتى بود که همه حضور داشتند اما این جلسات تک به تک بود.
• چه نکاتى مد نظر شما بود؟ معیار ها چه بود؟
نکات مختلف که براى هر کاندیدا مطرح بود مورد پرسش قرار مى گرفت.
• به طور مصداقى، بفرمایید چه مواردى بود؟
مثلاً ضعف هاى برخى از آقایان در شیوه مدیریت یا مسائل دیگر مطرح مى شد. سئوال پرسیده مى شد و آنان جواب مى دادند. در واقع یک نوع بازجویى بود. بى پرده و آشکار تمام بحث ها را با آنها در میان مى گذاشتیم و آنها را یادداشت مى کردیم.
• درباره کابینه نیز سئوال مى کردید؟
که چى؟
• مثلاً نامزد ها کابینه و معاونان خود را به شما معرفى کنند تا اطمینان حاصل شود؟
نه. نه. اصلاً. این مسائل مطرح نبود. من که مسئول شوراى هماهنگى بودم و ریز قضایا را داشتم به صراحت مى گویم که چنین مباحثى مطرح نبود. مسائل این بود که مى پرسیدیم مى گویند شما مدیر ضعیفى هستید یا این اشکال را دارید. یا قبیله گرا هستید. فامیل گرا هستید. خب آنها نیز جواب مى دادند.
• مسائل مالى نیز مطرح مى شد؟
همه چیز. مالى، زندگى، اموال، بچه ها، همه چیز. اما رفته رفته بعضى از آقایان احساس مى کردند که سرکار هستند. برخى شیطنت مى کردند و به آنها مى گفتند که شماها سرکار هستید و انتخاب شوراى هماهنگى از قبل انجام شده است.
• چه کسانى این سخنان را مى گفتند؟ گروه هاى همسو با روحانیت؟
نه. از بیرون نیز این مسائل مطرح مى شد. در داخل خودمان هم عده اى به این مسائل مى پرداختند.
• شما سعى نکردید این ابهامات از بین برود؟
چرا. یک بار وقتى همه جمع بودند، آقاى عسگراولادى خطاب به جمع گفت من پیرمردتر از همه شماها هستم. به مرگ نزدیک ترم به شما شهادت مى دهم که این جمع با مسئولیت آقاى ناطق نورى هیچ گرایشى نسبت به هیچ یک از شماها نشان نداده است و هیچ کدام نیز نمى دانیم اگر بخواهیم تصمیم بگیریم، به کدام یک راى مى دهیم. این بحث را چند بار آقاى عسگراولادى مطرح کردند.
• اما با این حال جلسات کم و بیش بدون حضور تمام کاندیداها برگزار مى شد. مثل جلسه ?? آذر که آقاى احمدى نژاد نیامد. یا حتى بعدتر.
در جلسه ?? آذر که آقاى احمد ى نژاد نیامدند، من گله کردم که چرا وقتى شما را دعوت کردیم و بقیه آمدند شما نیامدید. نامه اى نوشتند که من در شهردارى مشغول خدمت هستم. البته رد نکرد که من کاندیدا نیستم.
• آقاى ولایتى چطور؟
ببینید تشکل هاى ما هم مستقلاً تصمیم تشکیلاتى مى گرفتند و هم تابع نظر شوراى هماهنگى بودند. یعنى آنها کاندیداهاى مورد نظرشان را به ترتیب اولویت براى ما فرستادند. بعضى از این تشکل ها در لیست خود نام آقاى ولایتى را ننوشته بودند یا به عنوان آخرین کاندیدا نام برده بودند. برخى افراد از همین تشکل ها که در جمع ما نیز بودند، رفته بودند پیش آقاى ولایتى با ایشان صحبت کنند که مثلاً چه التزامى به تشکیلات دارید، چه التزامى ندارید در آنجا به آقاى ولایتى گفته بودند، البته شما بدانید که اگر ما بخواهیم به شما راى بدهیم، این جمع تصمیم گیر باید به اتفاق آرا راى بدهد. آقاى ولایتى دید که از یک طرف اتفاق آرا لازم است و از طرف دیگر مى دید این آقایى که چنین مى گوید، خودش از تشکیلاتى است که به ایشان راى نداده است. لذا معناى آن این بود که به عنوان نفر اول برگزیده نخواهد شد. در صورتى که این کج سلیقگى این آقا بود. این اشکال را من گرفتم و گفتم که بد سلیقگى کردید. بعداً نیز با آقاى ولایتى در همین ساختمان دیدارى داشتیم. گفتم چنین نیست که مى گویند. شما در تصمیم خیلى عجله کردید. از آنجا آقاى ولایتى از ما جدا شد.
• شما هم از لیست ایشان را خارج کردید؟
نه خیر. ایشان تا آخر در لیست ما بودند و هیچ وقت آنها را رد نکردیم. تصمیم داشتیم که هیچ کدام را از لیست خارج نکنیم. لیست ما همچنان موجود است.
• چگونه راى گیرى کردید؟
اتفاقاً همین جا راى گیرى کردیم. همه جمع شده بودند. معیار ها را داشتیم. با نام تمام ? کاندیدا. مثل روز امتحان هرکس ورقه خود را پر کرد. قسم دادیم که هیچ کس به دست دیگرى نگاه نکند و گفتیم هیچ کس به دیگرى خط ندهد. هرکس نظر خودش را بنویسد و بعد نظرات را بخوانیم ببینیم که چه کسى بیشترین راى را آورده است.
• این نتیجه گیرى مورد قبول قرار گرفت؟
در یک مقطعى آقاى احمدى نژاد آمد پیش من و گفت که براى اداره کشور طرح دارم و شما نمى گذارید که من طرحم را بیان کنم. ما براى همه دو جلسه گذاشته بودیم، براى آقاى احمدى نژاد ? جلسه گذاشتیم. آمد طرحش را بیان کرد. یادداشت کردم که یک ساعت و سه ربع فقط ایشان صحبت کردند.
• نظر شما درباره طرح ایشان چه بود؟
خیلى فضایى بود.
• به خودشان گفتید؟
بله. گفتم که ممکن است بعضى از این برنامه ها عملى نشود و بعضى هم عملى بشود. اما خیلى آرمانى است.
• ناراحت نشدند؟
نمى دانم واقعاً. اما فرداى آن روز یک نامه براى من نوشتند و گفتند که من دیگر کاندیداى شوراى هماهنگى نیستم.
• کناره گیرى آقاى احمدى نژاد قبل از نوروز ?? بود؟
بله فکر مى کنم قبل از نوروز بود. حدوداً بهمن.
• چرا شوراى هماهنگى به نظرات نیروهاى بدنه توجهى نکرد؟ در حالى که از ابتدا عنوان مى شد نظرات نیروهاى انقلاب ملاک است.
گفتم از ابتدا بنا بر این بود که مرکز شوراى هماهنگى تصمیم گیرى کند. در انتخابات مجلس هفتم یا دور دوم شوراها نیز چنین کردیم.
• اما من در زمان انتخابات که با آقاى لاریجانى گفت وگو کردم، ایشان نیز از اینکه یک فرآیند دموکراتیک به وجود آمده سخن گفتند و بر این موضوع که از پائین به بالا تصمیم گرفته مى شود تاکید کردند.
خب این منافاتى با روش دموکراتیک ندارد. ببینید تشکل ها بسیار بودند. نیروها نیز زیاد بودند. اگر مى خواستیم بدنه تصمیم بگیرد که اصلاً نمى توانستیم جمع کنیم. چون بدنه یعنى نیروهاى شهرستانى، بخش ها، استان ها. اگر هر کدام یک نظر مى دادند، اصلاً ما به نتیجه نمى رسیدیم.
• پس چرا در میان نیروهاى خودتان فرم هاى نظرسنجى پخش کردید و نظرات آنان را پرسیدید؟
خب نظرسنجى براى ما به قول کاسب ها، نقش مظنه را ایفا مى کرد. مى خواستیم فضا را بسنجیم و استعلام کنیم. اما قطعى نبود. ما یک شوراى مرکزى داشتیم. این شورا جمعى را انتخاب کرد که این جمع به هر نتیجه اى رسید دیگران آن را ملاک قرار دهند.
• آیا نظرسنجى ها با آنچه که شما انتخاب کردید، نتیجه اى یکسان داشت؟
در نظرسنجى ها، آقاى لاریجانى خوب جلو مى آمدند. اما نظرسنجى ها همیشه قابل اعتماد نیستند. آقاى هاشمى تا لحظات آخر بالا بود. مردم نظر مى دهند اما نظرشان به هر دلیل عوض مى شود. یک نکته بود که برخى غافل بودند. در نظرسنجى ها دوتا سئوال معمولاً مطرح مى شد. اول به چه کسى راى مى دهى، دوم به چه کسى راى نمى دهى. به نظرم اطرافیان آقاى هاشمى از این موضوع غافل بودند. اگرچه در اغلب نظرسنجى ها ایشان نفر اول بودند و مثلاً ?? درصد مى گفتند که به آقاى هاشمى راى مى دهند، اما در پاسخ به سئوال دوم نیز مثلاً ?? درصد مى گفتند به هاشمى راى نمى دهیم. به همین خاطر ما نظرسنجى ها را مدنظر داشتیم و اتفاقاً مطابق تحلیل ما نیز پیش رفت. تصور ما این بود که چون آراى منفى ایشان بالا است خیلى موفق نباشد.
• صرف نظر از آقاى هاشمى، دیگران چطور؟ آیا نتیجه نظرسنجى ها با انتخاب شما یکسان بود؟ دیگران چنین نظرى نداشتند.
خب شرایط همیشه عوض مى شود. یادتان هست وقتى آقاى قالیباف کاندیدا شد، معادلات به هم ریخت و ایشان چند روزى در صدر نظرسنجى ها قرار گرفت. از این نوع اتفاقات کم نبود.
• بحث آقاى قالیباف مطرح شد. آیا ایشان یکى از کاندیداهاى شوراى هماهنگى بودند؟
نه. ایشان کاندیداى ما نبودند.
• چرا؟ با توجه به این که به نظر مى رسید نظرات بسیارى را به خود جلب کرده است.
زمانى که ایشان فرمانده نیروى انتظامى بود، از ایشان پرسیدیم که آیا در انتخابات شرکت مى کنید یا خیر. گفتند که نه. من نظامى هستم. همین جورى نمى توانم بیایم. باید اجازه بگیرم. در صورتى که بالاخره تحرکات را مى دیدیم و نشانه هاى فعالیت ایشان براى ما آشکار بود. آقاى باهنر را فرستادیم با ایشان صحبت کرد. گفتند که نه. ما باید استعفا بدهیم و اجازه بگیریم همین طورى نمى توانیم در انتخابات شرکت کنیم.
• وقتى که استعفا داد چطور؟
نه. ما دیگر ایشان را در لیست خودمان قرار ندادیم.
• اما برخى از احزاب شوراى هماهنگى، از جمله جمعیت ایثارگران از ایشان کاملاً حمایت کرد.
بله. البته ایثارگران در یک مقطعى دیگر خرجشان را از ما جدا کردند. عنوان شوراى هماهنگى نیروهاى اجتماعى را براى خود برگزیدند و راهشان از ما جدا شد.
• در فراز و نشیب شوراى هماهنگى، یک روز ناگهان اعلام شد که اعضاى شوراى مرکزى اضافه مى شوند. از قرار معلوم برخى احزاب اصولگرا به انتخاب اولیه شما اعتراض داشتند. نام هایى اعلام شد ولى جلسه اى تشکیل نشد. چرا؟
ببینید ما در ایران حزب نداریم. قبیله داریم و کارهاى قبیله اى. زمان انتخابات نیز اختلافات قبیله اى افزایش پیدا کرد. برخى از تشکل هایى که با ما بودند، اعتراضاتى را بیان کردند. بحث شد که چند نفر که مورد تایید معترضین بودند به اعضاى شوراى هماهنگى اضافه شوند تا به یک تصمیم برسیم.
• پس چرا جلسات تشکیل نشد؟
براى اینکه موضوع منتفى شد.
• چرا موضوع منتفى شد؟
براى اینکه دیگر بین کاندیداها هماهنگى وجود نداشت. برخى کناره گیرى کردند، برخى گفتند که ما نیستیم، برخى گفتند ما از شوراى هماهنگى نیستیم. خب وقتى یک کسى مى گوید کاندیداى شورا نیستم، دیگر معنى نداشت که ما آن جمع را تشکیل بدهیم.
• شما که مى گویید هر ? نفر را در لیست داشتید و کارى به نظرات و سخنان آنها نداشتید.
ما احترام مى گذاشتیم. اما آنها خودشان جمع ما را قبول نداشتند. حتى پاى میز نمى آمدند. بعداً برخى از آنها رفتند یک ائتلافى را تشکیل بدهند، اما آن ائتلاف هم صورت نگرفت. خب چرا و چطور شوراى جدیدى با اضافه کردن برخى تشکیل دهیم که بعضى از نامزدها و یا دوستانشان حاضر به شرکت در جلسه نبودند.
• خاطرم هست که بعد از انتخابات مجلس هفتم، شما جمله اى را بیان کردید. گفتید که پس از مجلس اول که ?? عضو آن در حزب جمهورى اسلامى شهید شدند، مجلس هفتم بهترین مجلس نظام است. یادتان هست.
بله. زیرا معتقد بودم مجلس هفتم، حتى با خودى هم وارد معامله نمى شود. در جریان انتخاب کابینه نیز دیدید. این در مجالس دیگر کمتر دیده مى شد.
• بله. سئوالم در این باره است چرا مجلسى را که شما این گونه خطاب کردید، در جریان انتخابات ریاست جمهورى مقابل شما ایستادند و مخالف شما نظر دادند. مشخصاً جمعیت ایثارگران که در مجلس هفتم نیز تاثیر فراوانى دارد، شما را به شیخوخیت متهم کردند. در زمان انتخابات با آقاى دارابى قائم مقام سابق این حزب گفت وگو کردم. گفتند که شما نظرتان بر یک کاندیداى به خصوص است و تاکید کردند که نظر مردم براى جناح راست ملاک نیست. چرا این اتفاق افتاد؟
اولاً که جمعیت ایثارگران اکثریت مجلس را در اختیار ندارد، ثانیاً به صراحت مى گویم که تاثیرگذار هم نیستند. اینگونه نیست که اکثریت مجلس تابع نظرات آقایان ایثارگران باشند. ضمناً ارزشى بودن و معامله نکردن معنایش این نیست که حتماً از من حمایت بکنند یا نظر من را تایید کنند.
• ببینید حاج آقا، بالاخره در جریان انتخابات اتفاقاتى رخ داد. شما تشکیلاتى را هدایت مى کردید که عملاً تبعیتى از سوى افراد زیرمجموعه دیده نمى شد. بعضاً اظهارات اعتراضى نیز بیان مى شد. مثل سخنان آقاى دارابى.
اولاً آقاى دارابى اهل مجلس نیست...
• نیست. اما جزء ایثارگران بود.
بله اعتراض ایشان همان مسئله اى بود که پیشتر به آن پرداختیم. معتقد بودند که ما به یک کاندیداى خاص نظر داریم و انتخاب خودمان را کرده ایم. در حالى که خود این آقایان معترض رفتند سراغ آقاى قالیباف که اصلاً در لیست کاندیداهاى شوراى هماهنگى نبود. آنقدر تشکیلاتى بودند که از کل شوراى هماهنگى بیرون آمدند، ? کاندیدا را گذاشتند کنار و رفتند سراغ یک نفر دیگر. حتى به آقاى احمدى نژاد که عضو شوراى مرکزى آنها بود، توجه نکردند و ایشان را به عنوان کاندیداى نهایى انتخاب نکردند. در مرحله دوم ناچار شدند از آقاى احمدى نژاد حمایت کنند چون سخت مخالف آقاى هاشمى بودند.
• بالاخره علت مخالفت ایثارگران با شوراى هماهنگى مشخص نشد؟ ایثارگران اعتراض مى کردند اما مشخص نبود به چه چیزى؟
علت همین بود. اینها مى خواستند به هر دلیلى سراغ آقاى قالیباف بروند.
ادامه دارد ...